حرف حساب

مقابله با هک در یاهو مسنجر

 

معمول ترين و آسانترين راه برای هكران، هك در ياهو مسنجر است

چگونه در ياهو مسنجر با هك مقابله كنيم؟

در ياهو مسنجر جديد براي مقابله با هك تنظيمات مناسب جدي را در اختيار قرار داده است

براي فعال كردن آن مي بايستي

1- گزينه Messenger را در ياهو مسنجر انتخاب كنيد.

2- روي گزينه preferences ... كليك نماييد.

3- در صفحه اي كه باز مي شود در قسمت Connection گزينه firewall with no proxies را انتخاب كنيد.

4- سپس ok كنيد.

5- از ياهو مسنجر خارج شده دوبارهlogin نماييد.

اكنون ياهو مسنجر شما داراي firwall مي باشد.


نكات ايمني براي مقابله با هك

1- از دريافت فايل هاي ناشناس جدداً خودداري كنيد.

2- چنانچه فايلي دريافت كرديد قبل از اجرا، راست كليك كرده و با مطالعه properties از نوع فايل مطمئن باشيد فايل اجرايي نمي باشد.

3- عكس هاي غالباً با پسوند .jpg و .gif مي باشد. در صورتي كه پسوند هاي مشكوك و يا اجرايي مانند .exe داشت با shift+delet آن را پاك كنيد.

4- از voice chat بپرهيزيد.

5- چنانچه به شخصي مشكوك هستيد يا ايجاد مزاحمت مي نمايد id شخص را به هيچ وجه add نكرده و در صورت add بودن delet كنيد و سپس ignore نماييد.
ویرایش و تلخیص: آکاایران



           
جمعه 8 دی 1391برچسب:, :: 14:52
شادی

 

برداشتن محدودیت راست کلیک در بعضی از صفحات وب

 


حتما با وبلاگهایی رو به رو شده اید که راست کلیک را ممنوع کردند و به جای آن یک پیغام ظاهر میشود اگر در این صفحات احتیاج ضروری به راست کلیک داریدبه روش زیر عمل کنید

ابتدا با کلید موس راست کلیک کنید و بدون آنکه انگشت خود را از روی موس بردارید کلید ESC را فشار دهید تا پنجره پیغام بسته شود. سپس انگشت خود را از روی موس بردارید خواهید دید که منوی راست کلیک ظاهر میشود

البته بعضی از وبلاگ نویس ها زرنگ تر از این حرفها هستند واین عمل در وبلاگ آن ها فایده ای ندارند
ویرایش و تلخیص: آکاایران

 



           
جمعه 8 دی 1391برچسب:, :: 14:50
شادی

 

جان میدهم به گوشه زندان سرنوشت
سر را به تازیانه او خم نمیکنم!
افسوس به دوروزه هستی نمیخورم
زاری بر این سراچه ماتم نمیکنم...
ای سرنوشت مرد نبردت منم بیا! 
زخمی دگر بزن که نیافتاده ام هنوز
شادم از این شکنجه خدا را،مکن دریغ
روح مرا در آتش بیداد خود بسوز !
ای سرنوشت،هستی من در نبرد توست
بر من ببخش زندگی جاودانه را!
منشین که دست مرگ زبندم رها کند فریدون مشیری

 

در پشت چارچرخه فرسوده ای / كسی
خطی نوشته بود:
"من گشته ام نبود !
تو دیگر نگرد
نیست!"...

گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان:
ما را تمام لذت هستی به جستجوست.
پویندگی تمامی معنای زندگی ست.
هرگز
"نگرد! نیست"
سزاوار مرد نیست... فریدون مشیری

 

از همان روزی که دست حضرت قابیل
گشت آلوده به خون حضرت هابیل
از همان روزی که فرزندان آدم
زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید
آدمیت مرد
گرچه آدم زنده بود
از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند
از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند
آدمیت مرده بود
بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب
گشت و گشت
قرنها از مرگ آدم هم گذشت
ای دریغ
آدمیت برنگشت
قرن ما
روزگار مرگ انسانیت است... فریدون مشیری

 

من نمیگویم درین عالم
گرم پو، تابنده، هستی بخش
چون خورشید باش
تا توانی
پاک، روشن
مثل باران
مثل مروارید باش فریدون مشیری

 

ای بینوا که فقر تو تنها گناه تست
در گوشه ای بمیر که این راه راه تست
این گونه گداخته جز داغ ننگ نیست
وین رخت پاره دشمن حال تباه تست
در کوچه های یخ زده بیمار و دربدر
جان میدهی و مرگ تو تنها پناه تست
باور مکن که در دلشان میکند اثر
این قصه های تلخ که در اشک و آه تست
اینجا لباس فاخر که چشم همه عذرخواه تست
در حیرتم که از چه نگیرد درین بنا
این شعله های خشم که در هر نگاه تست فریدون مشیری

 

من سکوت خویش را گم کرده ام
لاجرم در این هیاهو گم شدم
من که خود افسانه می پرداختم
عاقبت افسانه مردم شدم
ای سکوت ای مادر فریاد ها
ساز جانم از تو پر آوازه بود
تا در آغوش تو ، راهی داشتم
چون شراب کهنه شعرم تازه بود
در پناهت برگ و بار من شکفت
تو مرا بردی به شهر یاد ها
من ندیدم خوشتر از جادوی تو
ای سکوت ای مادر فریاد ها
گم شدم در این هیاهو گم شدم
تو کجایی تا بگیری داد من
گر سکوت خویش را می داشتم
زندگی پر بود از فریاد من فریدون مشیری

 

چنان فشرده شب تیره پا که پنداری
هزار سال بدین حال باز می ماند
به هیچ گوشه ای از چارسوی این مرداب
خروس ایه آرامشی نمی خواند
چه انتظار سیاهی
سپیده می داند ؟ فریدون مشیری

 

دور یا نزدیک راهش می توانی خواند
هرچه را آغاز و پایانی است
حتی هرچه را آغاز و پایان نیست
زندگی راهی است
از به دنیا آمدن تامرگ
شاید مرگ هم راهی است
راهها را کوه ها و دره هایی هست
اما هیچ نزهتگاه دشتی نیست
هیچ رهرو را مجال سیر و گشتی نیست
هیچ راه بازگشتی نیست
بی کران تا بی کران امواج خاموش زمان جاری است
زیر پای رهروان خوناب جان جاری است
آه
ای که تن فرسودی و هرگز نیاسودی
هیچ ایا یک قدم دیگر توانی راند؟
هیچ ایا یک نفس دیگر توانی ماند ؟
نیمه راهی طی شد اما نیمه جانی هست
باز باید رفت تا در تن توانی هست
باز باید رفت
راه باریک و افق تاریک
دور یا نزدیک  فریدون مشیری

 

بهترین لحظه های روز و شبم
لحظه های شکفتن سحر است
که سیاهی شکسته پا به گریز
روشنایی گشوده بال و پر است  فریدون مشیری

 

باز کن پنجره ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی ها را
جشن میگیرد... 
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت
برگ ها پژمردند
تشنگی با جگر خاک چه کرد
هیچ یادت هست
توی تاریکی شب های بلند
سیلی سرما با تاک چه کرد
با سرو سینه گلهای سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد
هیچ یادت هست
حالیا معجزه باران را باور کن
و سخاوت را در چشم چمنزار ببین... فریدون مشیری

 

قفسی باید ساخت
هرچه در دنیا گنجشک و قناری هست
با پرستوها
و کبوترها
همه را باید یکجا به قفس انداخت
روزگاری است که پرواز کبوترها
در فضا ممنوع است
که چرا
به حریم جت ها خصمانه تجاوز شده است
روزگاری است که خوبی خفته است
و بدی بیدار است ... فریدون مشیری

 

گفته می شد هر که با ما نیست با مادشمن است
گفتم آری این سخن فرموده اهریمن است
اهل معنا اهل دل با دشمنان هم دوستند
ای شما با خلق دشمن ؟ قلبهاتان از آهن است؟ فریدون مشیری

 

بر خاک چه نرم می خرامی ای مرد
آن گونه که بر کفش تو ننشیند گرد
فردا که جهان کنیم بدرود به درد
آه آن همه خاک را چه می خواهد کرد فریدون مشیری

 

تاج از فرق فلک برداشتن ،
جاودان آن تاج بر سرداشتن :
در بهشت آرزو ره یافتن،
هر نفس شهدی به ساغر داشتن،
روز در انواع نعمت ها و ناز،
شب بتی چون ماه در بر داشتن ،
صبح از بام جهان چون آفتاب ،
روی گیتی را منور داشتن ،
شامگه چون ماه رویا آفرین،
ناز بر افلاک اختر داشتن،
چون صبا در مزرع سبز فلک،
بال در بال کبوتر داشتن،
حشمت و جاه سلیمانی یافتن،
شوکت و فر سکندر داشتن ،
تا ابد در اوج قدرت زیستن،
ملک هستی را مسخر داشتن،
برتو ارزانی که ما را خوش تر است :
لذت یک لحظه "مادر" داشتن! فریدون مشیری

 

آیینه چون شکست
قابی سیاه و خالی
از او به جای ماند
با یاد دل که آینه ای بود
در خود گریستم
بی آینه چگونه درین قاب زیستم  فریدون مشیری

 

چرا از مرگ می ترسید
چرا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانید
چرا آغوش گرم مرگ را افسانه می دانید
مپندارید بوم نا امیدی باز
به بام خاطر من می کند پرواز
مپندارید جام جانم از اندوه لبریز است
مگویید این سخن تلخ و غم انگیز است...
بهشت جاودان آن جاست
جهان آنجا و جان آنجاست...
نه فریادی نه آهنگی نه آوایی
نه دیروزی نه امروزی نه فردایی
جهان آرام و جان آرام
زمان در خواب بی فرجام
خوش آن خوابی که بیداری نمی بیند
سر از بالین اندوه گران خویش بردارید
در این دوران که آزادگی نام و نشانی نیست
در این دوران که هر جا هر که را زر در ترازو ،زور در بازوست
جهان را دست این نامردم صدرنگ بسپارید
که کام از یکدیگر گیرند و خون یکدیگر ریزند 
همه بر آستان مرگ راحت سر فرود آرید
چرا آغوش گرم مرگ را افسانه می دانید
چرا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانید
چرا از مرگ می ترسید! فریدون مشیری

 



           
یک شنبه 3 دی 1391برچسب:, :: 22:11
شادی

از همان روزی که دست حضرت قابیل
گشت آلوده به خون حضرت هابیل
از همان روزی که فرزندان آدم
زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید
آدمیت مرد
گرچه آدم زنده بود
از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند
از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند
آدمیت مرده بود
بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب
گشت و گشت
قرنها از مرگ آدم هم گذشت
ای دریغ
آدمیت برنگشت
قرن ما
روزگار مرگ انسانیت است...



           
یک شنبه 3 دی 1391برچسب:, :: 22:9
شادی

 

 

در پشت چارچرخه فرسوده ای / كسی
خطی نوشته بود:
"من گشته ام نبود !
تو دیگر نگرد
نیست!"...

گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان:
ما را تمام لذت هستی به جستجوست.
پویندگی تمامی معنای زندگی ست.
هرگز
"نگرد! نیست"
سزاوار مرد نیست...

 



           
یک شنبه 3 دی 1391برچسب:, :: 22:3
شادی


چه کسی می گوید که گرانی شده است؟!


دوره ی ارزانیست ...!

       دل ربودن ارزان!

                                 دل شکستن ارزان!

       دوستی ارزان است!

                                دشمنی ها ارزان!

    چه شرافت ارزان!
                   

                               تن عریان ارزان!

  آبرو قیمت یک تکه ی نان!

                                       

                                 

                                    و دروغ از همه چیز ارزان تر!

                                  قیمت عشق چقدر کم شده است ...

                                              کمتر از آب روان!

                                     و چه تخفیف بزرگی خوردست

                                             قیمت هر انسان

 

 

                                                                          "دکتر علی شریعتی

 

 

 



           
یک شنبه 3 دی 1391برچسب:, :: 21:3
شادی

 

8راه غیر متعارف برای دسترسی به Gmail

 

8 راه غیر متعارف برای دسترسی به Gmail

یکی از مشکلاتی که کاربران ایرانی به دلیل سرعت پایین اینترنت خود زیاد با آن برخورد میکنند استفاده از سیستم ایمیل Gmail است؛ به طوریکه به دلیل تکنولوژی های به کار رفته در Gmail لود صفحات آن با سرعت بسیار کندی صورت میگیرد و یا اصلأ گاهی پیغام های خطایی نظیر 502 (temporary) نمایش داده میشود. اما شما برای دسترسی به Inbox خود در Gmail راه های دیگری نیز دارید! راه هایی که به وسیله آنها میتوانید به Gmail با سرعتی بسیار بالاتر دسترسی پیدا کنید. در این ترفند به معرفی 8 راه غیر متعارف برای دسترسی به سرویس Gmail میپردازیم.



بدین منظور شما میتوانید از هر یک از 8 آدرس مخصوص زیر به دلخواه استفاده نمایید.
هر صفحه دارای ویژگی های خاص خود است:

حالت پایه:
http://mail.google.com/mail/?ui=html

ورژن قدیمی:
http://mail.google.com/mail/?ui=1

حالت Secure یا امن:
https://mail.google.com

حالت Safe یا ایمن:
http://mail.google.com/mail/?labs=0

حالت موبایل:
http://mail.google.com/mail/?ui=mobile یا http://m.gmail.com

حالت آیفون:
http://mail.google.com/mail/x/gdlakb-/gp

:iGoogle gadget
http://www.google.com/ig/gmailmax

حالت عدم چک نمودن نوع مرورگر:
http://mail.google.com/mail?nocheckbrowser
(این حالت مخصوص زمانی است که نمیخواهید Gmail اتوماتیک نوع ورودی شما را تشخیص دهد و خود را با آن تطابق دهد).

منبع:اکا ایران

 



           
شنبه 2 دی 1391برچسب:, :: 1:55
شادی

 



           
شنبه 2 دی 1391برچسب:, :: 1:42
شادی

قطعه‌ای ادبی از مهاتما گاندی

قطعه ای ادبی از مهاتما گاندی

من می‌‌توانم خوب، بد، خائن، وفادار، فرشته‌خو یا شیطان ‌صفت باشم/ من می توانم تو را دوست داشته یا از تو متنفر باشم/ من می‌توانم سکوت کنم، نادان و یا دانا باشم/ چرا که من یک انسانم/ و این‌ها صفات انسانى است.

 

و تو هم به یاد داشته باش:

من نباید چیزى باشم که تو می‌خواهى/ من را خودم از خودم ساخته‌ام/ تو را دیگرى باید برایت بسازد.

و تو هم به یاد داشته باش/ منى که من از خود ساخته‌ام، آمال من است، تویى که تو از من می سازى آرزوهایت و یا کمبودهایت هستند.

لیاقت انسان‌ها کیفیت زندگى را تعیین می‌کند نه آرزوهایشان/ و من متعهد نیستم که چیزى باشم که تو می‌خواهى/ و تو هم می‌توانى انتخاب کنى که من را می‌خواهى یا نه/ ولی نمی‌توانى انتخاب کنى که از من چه می‌خواهى!/ می‌توانى دوستم داشته باشى همین گونه که هستم، و من هم/ می‌توانى از من متنفر باشى بى‌هیچ دلیلى و من هم.

چرا که ما هر دو انسانیم و این جهان مملو از انسان‌هاست/ پس این جهان می‌تواند هر لحظه مالک احساسى جدید باشد/ و تو نمی‌توانى برایم به قضاوت بنشینى و حكمی صادر كنی و من هم./ قضاوت و صدور حکم بر عهده نیروى ماورایى خداوندگار است/ دوستانم مرا همین گونه پیدا می کنند و می‌ستایند/ حسودان از من متنفرند ولی باز می‌ستایند!/ دشمنانم کمر به نابودیم بسته‌اند و همچنان می‌ستایندم! /چرا که من اگر قابل ستایش نباشم/ نه دوستى خواهم داشت/ نه حسودى، نه دشمنى و نه حتی رقیبى.

 

من قابل ستایشم، و تو هم.

یادت باشد اگر چشمت به این دست نوشته افتاد/ به خاطر بیاورى آن‌هایى که هر روز می‌بینى و مراوده می‌کنى/ همه انسان هستند و داراى خصوصیات یک انسان، با نقابى متفاوت/ اما همگى جایزالخطا.

نامت را انسانى باهوش بگذار!/ اگر انسان‌ها را از پشت نقاب‌هاى متفاوتشان شناختی!/ و یادت باشد که کارى نه چندان راحت است...



           
جمعه 1 دی 1391برچسب:, :: 23:52
شادی

درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
نويسندگان


<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





Alternative content


تعداد بازدیدکنندگان :
تعداد افراد آنلاین :

كد موسيقي براي d Music By RoozGozar.cOm--->وبلاگ


انتخاب بهترين وبلاگ ماه